وحدت ادیان
اصل دهم از اصول اعتقادات بهائیت وحدت ادیان است. این فرقه اظهار میدارد که: اساس دینهای الهی یکی است این اختلافی که ملاحظه میکنید در ادیان الهی مثل اختلاف انسان است از بدایت حیات تا نهایت حیات.
عباس افندی در این ارتباط میگوید: «آن که الان پیر است همان انسان جنین است.» " 1 ".
همچنین توضیح میدهند که «اگر چه پارهای از فروع احکام اوامر و تعالیم هر یک از انبیاء الهی متفاوت است ولی اساس جمیع ادیان الهی یکی است و تمام پیامبران برای هدف واحد که ایجاد الفت بین ابناء بشر است از جانب خداوند مبعوث شدهاند» " 2 ".
این فرقه در خصوص علت تداوم انبیاء میگوید: «تأثیر نفوذ تعالیم فرعی هر یک از ادیان محدود به زمانی معین ولی اصول آنها ابدی و لا تغییر است و این تغییر و تبدیل فروع ادیان پیوسته ادامه دارد زیرا نوع انسان پیوسته در ترقی و تکامل است.» " 3 ".
نقد اصل وحدت ادیان
گفته شد که یکی از اصول فرقه بهائیت وحدت اساس ادیان است و آن را بدیع و نو میپردازند. به عبارت دیگر طبق این پندار ادیان سلف هیچ کدام به چنین اصلی اعتقاد نداشنهاند و یا اگر داشتهاند به صورت یک اصل نبوده و در غیر این دو صورت در قرنی که بهائیت آمده این اصل به دست فراموشی سپرده شده بوده است. به منظور بررسی صحت و سقم این موضوع به متون اسلامی باز میگردیم و در روایات و آیات قرآن مجید به جستجوی این اصل میپردازیم.
قرآن مجید در خصوص این که اساس ادیان الهی یکی میباشند و همه از یک سرچشمه فیض میگرفتهاند اظهار میدارد: «خدا تشریع فرمود برای شما از دین آن چه به نوح علیهالسلام توصیه کرده و آن چه را به خودت وحی کردیم و آن چه را که به ابراهیم و موسی و عیسی علیهالسلام توصیه کردیم.» " 1 ".
یا در جای دیگری میفرماید: (وقتی که از پیغمبران پیمانشان را گرفتیم و از تو و ابراهیم و موسی و عیسی و از ایشان پیمان محکمی گرفتیم.) " 2 ".
و در سوره دیگر قرآن کتب ما قبل اسلام مثل تورات و انجیل تایید میگردد: «و فرستادیم کتاب (قرآن) را به سوی تو به حق در حالی که کتابی مانند تورات و انجیل را که در برابر خود دارد تصدیق میکند و تسلط برتری دارد نسبت به آن " 3 ".
همچنین آیههای 136 - 258 سوره بقره نیز مؤید وحدت ادیان میباشند.
خداوند در یکی از زیباترین آیههای قرآن که وحدت ادیان الهی موضوعیت بیشتری دارد میفرماید:
(به اهل کتاب بگو بیائید در یک سخن مشترک با هم همکاری کنیم جز خدا را عبادت نکنیم و شریکی برایش قرار ندهیم و بعضی از ما بعض دیگر را ارباب قرار ندهد اگر از این سخن اعتراض کردند به ایشان بگو پس گواه باشید ما تسلیم حق هستیم. " 4 ".
موقعی که در معنای آیات فوق دقت میکنیم پی میبریم که اسلام نه تنها فلسفه وجودیش را آشکار میکند بلکه سایر ادیان الهی ما قبل خود را تأیید و همه را از یک منبع و سرچشمه یاد میکند.
هنگامی که بعضی از معتقدان ادیان سلف واهل کتاب از پذیرش اسلام اعراض نمودند حق حیات از آنها سلب نگردید و با پرداخت جزیه توانستند در کنار مسلمین اعتقادات مذهب خاص خود را حفظ نمایند. شایان ذکر است پرداخت جزیه به منظور حفظ امنیت آنان بوده است زیرا اقلیتهای مذهبی اگر میخواستند دین خود را داشته باشند و زیر چتر اسلام در جامعه اسلامی زندگی کنند چون مانند مسلمین مالیاتهای حکومتی مثل خمس و زکات را نمیپرداختند برای آنها مالیات دیگری با عنوان جزیه در نظر گرفته شد تا در راه حفظ امنیت اجتماعی آنها هزینه گردد. " 1 ".
به غیر از دین اسلام در ادیان دیگر نیز به اتحاد ادیان اشاره شده است؛ حضرت عیسی میفرمایند: گمان مبرید که آمدهام تا تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم بلکه آمدهام تا به اتمام رسانم. " 2 ".
و یا در جای دیگر اظهار میدارند: «خوشا به حال مسکینان در روح، زیرا ملکوت آسمان از آن ایشان است.» " 3 ".
برخی از شعرا هم در قرون گذشته در باب وحدت ادیان اشعاری سرودهاند که به منظور رعهایت اصل اختصار صرفا به چند مورد آن اشاره میگردد:
حافظ شاعر قرن هشتم:
جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
جامی شاعر قرن نهم:
ز هفتاد و دو مذهب کرد جامی رو به عشق تو
بلی عاشق ندارد مذهبی جز ترک مذهبها
خیام شاعر قرن ششم:
می خور که غم کثرت و قلت ببرید
اندیشه هفتاد دو ملت مبرید
هاتف شاعر قرن دوازدهم:
ما در این گفتگو که از یک سو
شد ز ناقوس این ترانه بلند
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
مولوی شاعر قرن هفتم:
در مثنوی تمثیلی از چهار نفر بر سر انگور که معروف است میآورد و آن را تشبیه به اختلافات موجود ادیان مینماید.
در تنازع دست بر هم میزدند
که ز سر نامها غافل بدند
طالب سری عزیزی صد زبان
گر بدی آن جا بدادی صلحشان
پس مشخص میشود که هم ادیان گذشته و هم حکما و شعرا و فلاسفه در ازمنه قدیم و جدید به موضع وحدت ادیان پرداخته و این هدف را به صورت پند و موعظه به بشر ابلاغ نمودهاند لذا نیازی به مطرح کردن مجدد آن از طرف فرقه دیگر با ادعای شریعت جدید و بدیع احساس نمیگردیده است.
نقض اصل وحدت ادیان، در متون بهائیت
حال که دانستیم که این اصل جنبه نو و جدید در خود ندارد به این موضوع میپردازیم که این اصل و شعار توسط سران بهائیت تا چه حد رعایت شده است؟ آیا در متون به جای مانده از آنان هیچ گونه موردی که این اصل را نقض کرده باشد وجود ندارد؟ برای یافتن این مطلب به متون رهبران این فرقه مراجعه مینمائیم.
گفتیم که در اصل دهم بهائیان معتقدند که اساس دین الهی یکی است و تفاوت آنها در فروع آنهاست اما در بعضی از متون دیگر آنها این ادعا نقض میشود و هم اصول و هم فروع، بدیع و نو پنداشته میشود:
نظمی که کامل ظهور وحدت اصلیه در هیات اجتماعیه و وصول عالم به درجه بلوغ و کمال و رافع علم صلح اعظم و ضامن تاسیسات مدنیت الهیه در عصر ذهبی دور از افخم کور الهی است. نظمی که مثل و نظیرش نه در شریعت موسوی و نه در شریعت عیسوی و نه در شریعت محمدی و نه در شرایع دیگر از آدم تا خاتم ظاهر نگشته... در سنه ستین به آن بشارت داده شده و در سنه تسع در عالم وجود احداث گشته و تولد یافته در سنه ثمانین سریانش به منتهای درجه قدرت رسیده و در یوم میثاق تصرفات اولیهاش جهان فرنگ را به اهتزاز آورده در این عصر نورانی در موسسات نظم بدیع الهی حلول نموده و تجسم یافته. " 1 ".
با مقایسه این متن و توضیحات اصل دهم متوجه خواهیم شد که تناقض آشکار وجود دارد آیا شریعت به زعم بهائیت درون خود تناقض میپروراند و یا این روش یعنی تناقض گویی - نعوذ بالله - جزء ویژگیهای و خصائص ادیان الهی است؟!
از طرف دیگر اگر بهائیت حقیقتا خود را منادی وحدت ادیان در قرن سیزده هجری میلادی میداند چرا هنگامی که خود دچار انشقاق گردیده بسیاری از آن منشعب میشوند همه آنها را به دیده دشمن میانگارد و هر یک را به صفت زشتی نسبت میدهد.البته انشعاب و انشقاق در هر دین و آئینی بنابر عوامل مختلف در طول تاریخ به وقوع پیوسته و هیچ گاه هیچ فرد منصفی آن را دلیل بر رد حقانیت ادیان الهی نمیشمارد ولیکن بهائیت خود در یک جا عدم انشقاق در این فرقه را دلیل بر حقانیت خود میشمارد.
بهائیت آئین خود را بالاتر کلیه ادیان الهی اعلام میکند و حتی بابیت را زیر سئوال میبرد و میگوید: «نظم اداری خود رمز قوت امر الله و ما به الامتیازش از سایر ادیان و ضامن حفظ وقایتش از انشقاق و تجزی است در هیچ یک از کتب مقدسه ادیان عالم حتی در آثار حضرت اعلی " 1 " نمیتوان راجع به عهد و میثاق و تدارک نظم اداری نصوصی یافت که از حیث درجه و اعتبار با آنها در این مورد در اساس آئین بهایی است، قابل قیاس میباشد. آیا فی المثل در مسیحیت و یا اسلام که دو نمونه بارز ادیان کثیر الانتشار معظم عالمند، میتوان چیزی یافت که با کتاب عهدی و یا الواح وصایا قیاس گردد و یا معادله نماید؟ آیا نصوص انجیل و یا قرآن هیچ یک به رؤسا و مجامعی که مدعی مقام تبین و حق تفسیر مندرجات کتب مقدس و اراده امور جامعه نمودهاند، اختیارات کافیه اعطاء مینماید؟... شارع آئین بابی نیز هر چند تا حدی به وسیله کتاب بیان فارسی از بلای انشقاقی که دامن گیر مسیحیت و اسلام گردید، کاست و لیکن آیا میتوان گفت برای صیانت امرش اساس صریح و مؤثری گذاشته است که با آن چه الی الابد باید ضامن وحدت در میان پیروان حضرت بهاء الله باشد برابری کند؟» " 2 ".
اما پس از اینکه احمد سهراب از فرمان شوقی سر باز زد و وصیتنامه عباس اسفندی که در آن شوقی را جانشین خود شمرده بود، جعلی و ساختگی تلقی نمود، روحیه ماکسول «رهبر پنجم بهائیت» " 3 " شروع به توجیه این اقدام احمد سهراب نمود و اظهارات قبلی شوقی افندی که عدم انشعاب در بهائیت را دلیل بر حقانیت آن دانسته بود را فراموش، و به انشعاب در این فرقه اعتراف کرده و میگوید «کدام جمالی است که موجد حقد و سد نشود و کدام عفتی است که آن را تهمت و افترا از پس نیاید کدام خوبی و فضیلتی است که حس شرارت حسود را بیدار ننماید» " 1 " و در جایی دیگر احمد سهراب را آماج تهمت میکند و میگوید «حرص و جاه طلبی بر او غلبه ننمود... حصول برتری و تفوق که آرزوی قلبی او بود،... «لدودترین عدو معارض است» " 2 ".
کسی نیست که از سران بهائیت سئوال کند، شما که عدم انشعاب در فرقه خود را دلیل بر حقانیت آن بر میشمرید، پس چرا تا به حال این همه انشعاب در مسلک شما به وجود آمده است؟!! و حال که چنین شده اگر واقعا منادی وحدت ادیان هستند پس چرا با ناقضین و سهرابیون این طور برخورد میکنند و احمد سهراب را لدودترین عدو و معارض میخوانند؟!!
جهت خوانندگان گرامی عناوین فرقههایی که از بدو ادعای میرزا حسینعلی نوری به وجود آمد را ذیلا میآوریم.
ثابتین - ناقضین - سهرابی - طرفداران میسن ریمی - جمشیدی " 3 ".
نظرات شما عزیزان: